ما در ایام مختلف سال پذیرای عده ای از مبلغین حنفی مذهب-که اکثر آنها از تابعین سپاه صحابه هستند-بودیم وآنان از جاهای مختلف همچون زاهدان وشهرهای دیگر سیستان و بلوچستان به مساجد ما میآمدند که شبها تاصبح اکثر جوانان می آمدند و آن مبلغین با خود مقداری هدایا می آوردند. وبعنوان جایزه به کسانی میدادند که زودتر بحثها ومطالب آنها رایادگرفته باشد و آن هدایا شامل:
مسواک ،سرمه ،عود ،عنبر و...بود که با اهدای اینها جوانان و نوجوانان را بیشتر به کرسی بحث و گفتگویشان مجذوب میکردند
در یکی از این شبها با همه دوستان تصمیم گرفتیم شب را در مسجد بمانیم و از محضر همان مبلغها استفاده کنیم که سوالاتی طرح شد و دوستان پرسیدند:چرا امام ابو حنفیه فلان رای راداده یا وضو گرفتن حنفی ها چرا با شافعی ها تفاوت دارد؟
تا اینکه این حقیر یک سوال پرسیدم که اولین جرقه در رفتن من به سمت تحقیق و بررسی درباره مذهب تشیع شد وآن سوال این بود؟که امام زمان کیست؟ و آیا مهدی که شیعه ها میگویند صحت دارد؟
اما متاسفانه در جوابم هر نوع اهانتی را به ساحت این بزرگوار شنیدم بجز جواب سوالم و در آخر هم برای جواب سوالم دلایل واهی وپوچی شنیدم که از آن جمله این بود:
اگر امام زمانی یا مصلحی در آخرالزمان باشد آنهم عیسی بن مریم است و بس .وشماهم از سوالات بیفایده بپرهیزید و وقت و افکار خودرا بااین سوالها آلوده نکنید.
منکه جواب درستی دریافت نکردم از پرسیدن چنین سوالاتی خودداری نمودم تااینکه بحث خاتمه یافت و همان لحظه یکی از مبلغین گفت برادران بلند شوید بروید وضویی تازه کنید و هرکدام گوشه ای مشغول عبادت شوید که تا اذان صبح زمانی نمانده.
منهم مشغول خواندن قرآن شدم و پس از تلاوت آیاتی چند از سوره یوسف ،خستگی مفرطی بر من چیره شد و قرآن رابوسیدم وکنار گذاشتم و به حالت نشستن،سرم را به دیوار تکیه دادم و به خواب رفتم .در حالت خواب و بیداری بودم که مسائلی را در رویا دیدم که گفتنش تا به اینجا کافیست و با صدای موذن بیدار شدم و دیدم موقع نماز صبح است.بعد از نماز با خودم گفتم چون با خیال و در فکر سوال امام زمان خوابیدم حتما یک تخیل بوده و سپس از سایرین خداحافظی کردم و به منزل رفتم و چون شب قبل کم خوابیده بودم خستگی بر من مستولی شد وبه اتاق خودم رفتم و خوابیدم،اما در کمال ناباوری همان خوابی که در مسجد دیده بودم در منزل هم برایم تکرار شد. ولی چون به این مسئله باور ضعیفی داشتم این رویاها را افکار خسته و پریشانی می پنداشتم تا اینکه خود به خود به سمت مطالعه کتابهای شیعی رفتم و بعد از مطالعه،باور من به این مسئله بیشتر از قبل شد وبا خود فکر کردم وگفتم :آیا خدایی که حضرت خضر و عیسی را زنده نگه دارد نمیتواند فرزند پیغمبر خاتمش را که سرور همه انبیا و جن وانس است نگه دارد.پس خدایی که آدمی را از قطره ی آب خلق کرده ،مطمئنا این کار برایش سهل و آسان است و شکی در آن نیست
ادامه دارد......................
برگرفته شده از sookhte.blog.ir
:: موضوعات مرتبط:
شیعه شناسی ,
,
:: برچسبها:
آنگاه شیعه شدم ,
تشیع ,
پیامبراکرم ,
امام علی ,
شافعی ,
حنبلی ,
حنفی ,
مالکی ,
امام زمان ,
حضرت عیسی ,